علی اکبرمعلی اکبرم، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

پسر طلای ما

سپاس از خداوند منان

امروز بعد از ۵ روز از به دنیا اومدنت نشستم پای نت که برات از خاطراتت بنویسم.   خیلی دوست داشتنی تر از اون چیزی که فکر می کردم هستی گل پسرم ............ خوشگلم....... خدایا صد هزار مرتبه شکرت که به من بچه ای سالمی و به این خوبی دادی .......... خدایا شکرت که که با دادن این فرزند نعمت را بر من تمام کردی ............ خدایا شکرت که من تونستم زایمانم را به سلامتی پشت سر بگذارم ...................... خدایا فقط به ما کمک کن که بتونیم به خوبی از این نعمت ها استفاده کنیم و بتونیم پدر مادر خوبی برای فرزندمون باشیم...... از یک هفته قبل از زایمان خونه مامانی هستم  و اینجا به نفع احسن از ما پذیرایی می شود مامان...
12 تير 1390

روز آخر انتظار

واییییییییییییییییییییییییییییییی ................................. باورم نمی شه .................. پسرم فردا صبح اگه خدا   بخواد داری به دنیا میای !!!! امروز رفتیم با مامانی دکتر و گفت فردا صبح بیاد بیمارستان عملش کنم ........................ وای منو بگو هم شنیدم از استرس زیاد یه دلدردی گرفتم که نگو ....................... اصلا نمی تونم باور کنم که فردا قرار روی ماهتو ببینم .... حالا الان برم اب ماهیچه ای که مامانی برامون درست کرده رو بخورم و تا دو ساعت دیگه هر چی خوردم خوردم دیگه نمی تونم بخورم تا فردا ............. بابا جونتم خیلی استرس داره و الان با دایی محمدامین رفته بیرون خوش بگذرونه ................ خب اینم یجور استر...
6 تير 1390

روزهای آخر انتظار

سلام قند عسلم ........... مامان جون دیگه کم کم داری میای عزیزم مدتی بود بود که نیومدم برات بنویسم ............ آخه بابا لپ تابو نیاورده خونه مامانی ......... الانم پای لپ تابه  خاله منصوره نشستم............... سه شنبه هفته پیش جشن سیسمونیت بود جیگر طلای من .................. مامانی و مادر جون و خاله منصوره و خاله مریم و مادربزرگتو عمه راضیه  و عمه زهرات اومده بودن و سیسمونیتو همه دیدن .................... حالا هر موقع تونستم برات عکسارو اپلود می کنم .............. مدتیه نیومدم حرف برای گفتن زیاده ............ قند عسلم  اینجا همه سخت دلشون برات تنگ شده و منتظر تولدت هستن ................ منم خیلی دلم برات تنگه ......
5 تير 1390

خوش خبری !!

    گل پسرم یه خبر خووووووووووووووووووب فردا مامانی و دایی محمدامین میان ............ آخجوووووووووووووووووووووووون               فردا صبح ما میریم اونجا و منتظرشون میمونیم تا بیان خاله ها و پسرخاله هاتم میان . همه دارن خودشونو برای اومدن گل پسر من آماده می کنن .......... آخ قربونت بشم عزیزم تو هم خوشحالی . ............. مادرجون اینا هم کم کم دیگه میان ............... و همه میشینن منتظر ورود شما .... ....................... پسر نازنینم سالم بیا هر موقع و هر جور خواستی بیا . ...
28 خرداد 1390

دوران انتظار دیدن کودکم

    سلام علی جونم ........... خوشگل مامان امروز روز ولادت حضرت علی (ع) است و روز پدر ... ............ ما هم امروز رو هم به بابایی و بابا بزرگت تبریک میگیم هم اقای پدر خودمون ، خدایا تو رو به این روز عزیز تن پدر هایمان را صحیح و سالم نگه دار الهییییییییییییی آمین ..... ........................ پدر خوبم روزت مبارک (اینم از طرف علی کوچولو).. پسر گلم چند روز پیش با هم رفتیم دکتر و خانوم دکتر گفت که دو هفته دیگه می تونیم نی نی رو به دنیا بیاریم . ........... منم دارم این روزا کارای عقب افتاده رو انجام میدم البته به کمک بابا ،چون تنهایی برام خیلی سخته .. ................. عزیزم سه شنبه رفتیم سونوگرافی ...
26 خرداد 1390

دیابت بارداری

    سلام  گل پسر مامان.......... خوبی قند عسلم مامان جون این روزا حالم خیلی مساعد نیست ............ تا حالا ۵ بار آزمایش قند دادم تا اینکه مطمئن شدن که دیابت بارداری دارم و حالا یک هفته است که دکتر بهم رژیم داده .......................... خیلی سخته که آدم توی دوران بارداری که دوست داره همه چیز بخوره ، باید پرهیز داشته باشه و نخوره ............. ولی بازم خدا رو صد هزار مرتبه شکر که همین ماه آخر مجبور به  گرفتن این رژیم شدم ....... پسر نازنینم ببخشید که این ماه آخر مامان نمی تونه اون جور که باید از کودک نازنینش توی دلش پذیرایی کنه ................مامان جون برای منم خیلی سخته که وقتی گرسنه میش...
22 خرداد 1390

دوران انتظار دیدن کودکم

سلام گل پسرم .............. قند عسل مامان الان 35 هفته و 2 روز است که توی وجود من شکل گرفتی و با هم همنفسیم . دیگه شدیدا دلم برات تنگ شده ................ نمی دونم چرا این روزا انقدر دیر میگذره. مامانی و دایی اینا هم 20 روز دیگه میان و من هر روز روزشماری می کنم که زودتر ببینمشون... ................ هفته پیش رفتم سونو و دیدمت البته اصلا تصویر واضح نبود چون تو دیگه بزرگ شدی و فقط قسمتی از تو توی صفحه دیده می شد. وزنت 2 کیلو و 100 گرم بود که یه مقدار برای سنت کم بود .. .............. عزیزم تو رو خدا یکم بیشتر به خودت برس..... منو ببخش اگه گاهی بخاطر بی میلی چیزی نمی خورم یا کم می خورم............. منو ببخشید اگه گاهی...
9 خرداد 1390

لالایی برای پسر طلام

لا لا خورشید من لا لا                       گل و امید من لا لا لا لا لا شادیم لا لا                              غم و آبادیم لا لا لا لا لا کودکم لا لا                                قشنگ و کوچکم لا لا چراغ خانه ام لا لا    &nb...
7 خرداد 1390

دوران انتظار دیدن کودکم

سلام پسر گلم ............ خوشگل مامان فردا می خوام برم سونوگرافی تو رو ببینم گلم.......... خیلی خوشحالم ... ........... خدا کنه حسابی وزن اضافه کرده باشی مامان جون. دیروزم رفتیم کلاس ورزش و با هم ورزش کردیم . عزیزم چرا خوابت کم شده و همش داری اون توی بازی گوشی می کنی!............ دیشب تا صبح همش لگد میزدی اونم چه لگدهایی ........... هر موقع نصف شب از خواب بیدار می شدم می دیدم در حال شیطونی هستی ....... اخه چرا خوابت نمی برد عزیزم ! راستی دیشب رفته بودی توی خواب بابا ........................ بابا وقتی صبح بیدار شد گفت که خواب گلپسرشو دیده و خیلی ازت تعریف کرد و دل منو آب کرد در عوض ...
2 خرداد 1390